روایت معروفی از امام هشتم(ع) است(1) که دارد اباصلت در آخرین جمعه ماه شعبان، میرود خدمت حضرت امام رضا(ع).
حضرت ابتدا به او میفرماید: «ای اباصلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این جمعه آخر آن است، پس آنچه از اعمال خیر، که در این ماه در انجام آن کوتاهی کردهای، در این چند روزی که باقیمانده تدارک کن، و بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است و ترک آنچه برای تو فائدهای ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن، و از گناهان و نافرمانیهایت به سوی خدا بازگرد و توبه نما، تا این ماه، خدا به تو رو کرده باشد، درحالیکه تو با خدایت عزّوجلّ، اخلاص ورزیده باشی، و امانتی بر گردن خود باقی مگذار، مگر آنکه آنرا ادا کنی، و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنی نباشد، مگر اینکه آنرا از دل بیرون کنی، و هیچ گناهی را که مرتکب بودهای وامگذار، مگر آنکه آنرا رها کرده و از آن دوری گزینی، و از خداوند پروا داشته باش، و در امور نهان و آشکارت بر او توکل و اعتماد کن، و هر کس بر خدا توکل کند همانا خداوند او را کافی است، زیرا خداوند کار خود را به انجام میرساند، و برای هرچیز اندازهای قرار داده است، و در باقیمانده این ماه زیاد این ذکر را بگو؛ "اللّهم إن لم تکن قد غفرت لنا فی ما مضی من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه"، (ترجمه: پروردگارا! اگر تاکنون در این ماه ما را نبخشیدهای، پس از تو میخواهیم که در باقیمانده این ماه ما را ببخشی و بیآمرزی). زیرا خداوند تبارک و تعالی در این ماه، مردم بسیاری را به جهت احترام ماه مبارک رمضان از آتش آزاد میکند».
1. متن کامل این روایت بدین شرح است: عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ ابنصَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی ابوالْحَسَنِ عَلِیِّ ابنمُوسَی الرِّضَا ع فِی آخِرِ جُمُعَهٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَی أَکْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَهٍ مِنْهُ فَتَدَارَکْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَکَ فِیمَا مَضَی مِنْهُ وَ عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَی مَا یَعْنِیکَ وَ تَرْکِ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَی اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَهً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَی مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِکَ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً وَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَهِ شَهْرِ رَمَضَان. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص51.
برگرفته از سایت تشیع نیوز
به ماه رمضان نزدیک می شویم : دلت را بتکان، غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن.......
دلت را بتکان،اشتباهایت تالاپی می افتد زمین،بذار همان جا بماند ، فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش...قاب کن و بزن به دیوار دلت......
دلت را محکم تر اگر بتکانی،تمام کینه هایت هم می ریزد....
و تمام آن غم های بزرگ...
و همه حسرت ها و آرزوهایت.....
محکم تر از قبل بتکان تا این بار همه آن عشقهای بچه گربه ای! هم بیفتد.....
حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد......تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟!
خاطره،خاطره ست باید باشد باید بماند....
کافی ست؟!!
نه هنوز دلت خاک دارد...یک تکان دیگر بس است..
تکاندی؟؟!!
دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!
حالا این دل جای* او* ست ...دعوتش کن ، این دل مال* او* ست
... همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد ...و حالا...
وحالا تو ماندی و یک دل، یک دل و یک قاب تجربه،مشتی خاطره و یک* او*..
خانه تکانی دلت مبارک....!!!
تو یک روز میرسی و هر پرنده
دوباره عاشق پرواز میشه
به پایان میرسه دوریت و دنیا
از این پایان، خوش آغاز میشه...
عکس : 13/4/91 ساعت: 1:10 بامداد حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)
جوابی به تفکرات و عقاید گذشته ... !!!
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد.
او پرسید: آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: “بله.”
استاد پرسید: “هر چیزی را؟”
پاسخ دانشجو این بود: “بله هر چیزی را.”
استاد گفت: “در این حالت، خداوند شر را آفریده است.
درست است؟ زیرا شر وجود دارد.”
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند.
استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند
که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.
ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: “استاد، ممکن است که
از شما یک سوال بپرسم؟”
استاد پاسخ داد: “البته.”
دانشجو پرسید: “آیا سرما وجود دارد؟”
استاد پاسخ داد: “البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟”
دانشجو پاسخ داد:
“البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام
و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته
باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال
می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس
سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم.”
دانشجو ادامه داد: “و تاریکی؟”
استاد پاسخ داد: “تاریکی وجود دارد.”
دانشجو گفت:
“شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما
می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه
کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق
طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود.
تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم.”
و سرانجام دانشجو پرسید:
و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر
فقدان عشق،انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند.
آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود.”
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.
نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.