سلام به همگی
ما که یک هفته پیش سال مون تحویل شد.
اما فرارسیدن سال نو رو به بقیه دوستان از صمیم قلب تبریک می گم.
ان شاء الله امسال، سال ظهور آقامون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشه.
و تو این سال همه مون به اهدافی که داریم برسیم.
خدای مهربانم !
مرا ببخش بخاطر آن زمان هایی که دستم را در دستانت می گرفتی اما من همچو کودکی چموش
می خواستم دستم را رها کنم تا به سوی گناه بشتابم.
تو دستانم را محکم تر می گرفتی و من به همین خاطر قهر می کردم...
اما تو باز مهربانانه ناز بنده خطاکار و چموشی مثل من را می خریدی و آنقدر به حرف ها و
خواسته هایم جامه عمل می پوشاندی تا راضی شوم .
من جاهلانه، آنقدر سرگرم مادیات و دارایی هایم می شدم که داده های معنوی ات و حتی خود تو را ،
مهربانیت را ... فراموش می کردم.
واین بار از تو می خواستم دستم را رها کنی تا راحت تر به بازی با وسایل آزمایش مشغول شوم.
تو بازهم تو مرا به سوی خود می خواندی ... ای مهربان ترین مهربانان ... و من ...
هر بار خسته از این دنیا و کارهای اشتباهم به سویت بازگشتم ، مرا با آغوش باز پذیرفتی و گفتی:
"قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ"
"بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیادهروى روا داشتهاید از رحمتخدا نومید مشوید در حقیقت
خدا همه گناهان را مىآمرزد که او خود آمرزنده مهربان است"
سوره زمر آیه 53
" قسمتی از دلنوشته هایی که روی خاک شلمچه می نوشتم"
اینجا فتح المیبن است.
نمی دونم چندتا ولی خیلی شهید گمنام اونجا بودند. این لاله ایی که تو عکس می بینید محل
پیدا کردن شهدای گمنامه. البته من فقط از یه مساحت خیلی کمی عکس گرفتم.
و یه موضوع دیگه که برام خیلی جالب و تعجب انگیز بود نزدیک بودن سنگرها و کمین گاه های
ایرانی و عراقی به همدیگه بود. همه بچه ها باهم می گفتد یعنی نبرد اینقدر نزدیک و تن به تن بوده؟
روز اول رفتیم سد کرخه رو ببینیم. بزرگترین سد خاکی که مهندسای خودمون کاملش کردن.
واقعا زیبا بود و البته عظیم ...
و طراحی دقیقش همه ما رو مبهوت کرده بود .
نه که مهندسیم این چیزا مبهوتمون می کنه
اینجا کرخه هست:
اینم یه عکس دیگه که از روی سد گرفتم:
ره یک شبه را در 6935 شب هم نتوانستم طی کنم. پس پررویی مرا برای داشتن آرزوی شهادت ببخش.
ای مهربان ترین مهربانان
ای رفیقی که خود تنهایی...
تو حال مرا می دانی اما من نادان هر بار که از مردم ضربه ای خوردم خود را تنها خواندم
غافل از اینکه آدم های این دنیا فقط دوستان من هستند و تنها رفیقم همیشه مرا دوست خواهد داشت
و هیچ گاه مرا به حال خودم رها نمی کند
آه از ندانستن ...
" قسمتی از دلنوشته هایی که روی خاک شلمچه می نوشتم"
اینجا شلمچه است و به نظر بنده جایی است که آسمان و زمین به هم می رسه
خداوندا !
مرا متولد کن، محول کن ... می دانم که تو می توانی ...
خودت گفتی که زندگی می کنی بعد از مرگ...
مرده ام، سالهاست که مرده ام. و حالا می خواهم دوباره زنده ام کنی.
این بنده هوایی و پر شور تو نمی خواهد فرشته شود. من می خواهم آدم شوم.
می خواهم به آدمیت برگردم.
مرا انسان کن...
یا ارحم الراحمین
"قسمتی از دلنوشته هایی که روی خاک شلمچه می نوشتم"
.: Weblog Themes By Pichak :.